دهه امامت و ولایت و میلاد با سعادت دهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت همچنین عید سعید غدیر خم مبارک باد.
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حجبه مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شدهاند.
مراسم حجبه پایان رسید وپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم راه مدینه را،در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بى آبى به نام «غدیر خم» رسید که در سه میلى «جحفه» قرار دارد، پیک وحى فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد. پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکتباز ایستند وبازماندگان فرا رسند.
کاروانیان از توقف ناگهانى وبه ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقه بى آب، آن هم در نیمروزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده وزمین تفتیده بود، در شگفت ماندند.مردم با خود مىگفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است و دراهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکتباز دارد وفرمان خدا را ابلاغ کند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آیه زیر نازل شد:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس مائده:67
اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان واگر نرسانى رسالتخداى را بجا نیاوردهاى; وخداوند تو را از گزند مردم حفظ مىکند
آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت مىتابید وگروه انبوهى که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودرانتظار حادثه تاریخى آن روز به سر مىبردند، درحالى که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمى بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت ونداى تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندى که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صداى بلند خطبهاى به شرح زیر ایراد کرد:
ستایش از آن خداست.ازاو یارى مىخواهیم وبه اوایمان داریم وبر او توکل مىکنیم واز شر نفسهاى خویش وبدى کردارهایمان به خدایى پناه مىبریم که جز او براى گمراهان هادى وراهنمایى نیست; خدایى که هرکس را هدایت کرد براى او گمراه کنندهاى نیست. گواهى مىدهیم که خدایى جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست.
هان اى مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. ومن مسئولم و شما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر مىکنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهى مىدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردى ونسبتبه ما خیرخواهى ونصیحت کردى ودر این راه بسیار کوشیدى خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، وقتى مجددا آرامش بر جمعیتحکمفرما شد، فرمود:
آیا شما گواهى نمىدهید که جز خدا، خدایى نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانى را که در خاک پنهان شدهاند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آرى، آرى، گواهى مىدهیم.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ادامه داد:
من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار مىگذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ناشناسى پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دستخدا وطرف دیگرش در دستشماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. وثقل اصغر عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمىشوند.
هان اى مردم،برکتاب خدا وعترت من پیشى نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
دراین موقع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دستحضرت على علیه السلام را گرفت و بالا برد، تا جایى که سفیدى زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت على علیه السلام را در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دیدند و او را به خوبى شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئلهاى است که مربوط به حضرت على علیه السلام است و همگى با ولع خاصى آماده شدند که به سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گوش فرا دهند.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
هان اى مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟
یاران پیامبر پاسخ دادند:خداوند و پیامبر او بهتر مىدانند.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ادامه داد:
خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولى وسزاوارترم. هان اى مردم،«هر کس که من مولا و رهبر او هستم، على هم مولا ورهبر اوست.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد وسپس ادامه داد:
پروردگارا،دوستبدارکسى را که على را دوستبدارد ودشمن بدارکسى را که على را دشمن بدارد.خدایا، یاران على را یارى کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، على را محور حق قرار ده.
سپس افزود:
لازم استحاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوزاجتماع با شکوه به حال خود باقى بودکه فرشته وحى فرود آمد وبه پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد ونعمتخویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت.
در این لحظه، صداى تکبیر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بلند شد وفرمود:
خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمتخود را به پایان رسانید واز رسالت من و ولایت على پس از من خشنود شد.
پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت على علیه السلام تبریک مىگفتند واو را مولاى خود ومولاى هر مرد وزن مؤمنى مىخواندند..